Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
crutch
U
دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
crutches
U
دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to plug in
U
با گذاشتن دوشاخه برق رابجریان انداختن
to invite tenders for something
U
چیزی را به مناقصه گذاشتن
to invite tenders for something
U
چیزی را به مزایده گذاشتن
to put something on the shelf
<idiom>
U
چیزی را به کنار گذاشتن
to advertise for bids
U
چیزی را به مزایده گذاشتن
To leave something hanging.
U
چیزی رابلاتکلیف گذاشتن
to put something into cold storage
<idiom>
U
چیزی را به کنار گذاشتن
to advertise for bids
U
چیزی را به مناقصه گذاشتن
To put a price on something .
U
روی چیزی قیمت گذاشتن
to weather something
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
play a legal trick
U
کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
To give it an appearance ( a semblance ) of leagality . To ligitimize something .
U
کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
to weather something in winter
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
to impinge on something
U
تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
impact
U
اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
impacts
U
اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
to sow the seeds of something
U
تخم چیزی راکاشتن بنیادچیزی را گذاشتن
to put something at somebody's disposal
U
چیزی را در دسترس
[اختیار]
کسی گذاشتن
lamp holder plug
U
سرپیچ دوشاخه سرخود دوشاخه سرپیچ لامپ
underrates
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrate
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
hereditaments
U
هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
let go
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
crotches
U
دوشاخه
pitchfork
U
دوشاخه
pitchforks
U
دوشاخه
crutches
U
دوشاخه
crotch
U
دوشاخه
y junction
U
دوشاخه
bicornous
U
دوشاخه
crutch
U
دوشاخه
bident
U
دوشاخه
bracket
U
دوشاخه
knees
U
دوشاخه
knee
U
دوشاخه
fork crow
U
دوشاخه
biramous
U
دوشاخه
male connector
U
دوشاخه نر
plugging
U
دوشاخه
yoke
U
دوشاخه
fork
U
دوشاخه
plug
U
دوشاخه
tuning forks
U
دوشاخه
tuning fork
U
دوشاخه
forking
U
دوشاخه
plugs
U
دوشاخه
plug
U
دوشاخه برق
rca plug
U
دوشاخه RCA
yoke
U
دوشاخه استقرار
safety fork
U
دوشاخه امنیت
double ley stirrup
U
رکابی دوشاخه
telephone plug
U
دوشاخه تلفن
attachment plug
U
دوشاخه ارتباط
plugs
U
دوشاخه برق
bipolar plug
U
دوشاخه برق
mains plug
U
دوشاخه برق
plugging
U
دوشاخه برق
fork lever
U
اهرم دوشاخه
phono plug
U
دوشاخه اوایی
plug contact
U
کنتاکت دوشاخه
connector plug
U
دوشاخه رابط
bifurcate
U
دوشاخه شدن
plug connection
U
اتصال دوشاخه
contact plug
U
دوشاخه برق
plug and socket
دوشاخه و پریز
diapason
U
دوشاخه میزان کوک
trunnions
U
دوپایه یا دوشاخه اتصال
fork
U
دوشاخه منشعب شدن
connecting socket
[دوشاخه متصل کننده]
attachment plug
U
دوشاخه وسایل برقی
multi contact plug
U
دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
coupler plug
U
دوشاخه وسایل الکتریکی
inductance box with plug
U
جعبه اندوکتانس با دوشاخه
forking
U
دوشاخه منشعب شدن
wire pike
U
دوشاخه سیم کشی
current tap
U
سرپیچ دوشاخه خور
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
banana jack
U
مادگی در رادیو برای دوشاخه
plug in
U
دوشاخه را بسیم برق وصل کردن
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
bifurcate
U
دوشاخه کردن بدوشاخه منشعب کردن دوشاخهای
female connector
U
دوشاخه ماده متصل کننده ماده
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
divaricate
U
منشعب شدن دوشاخه شدن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
requiring
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to paint something
[with something]
U
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
(a) case in point
<idiom>
U
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
ti turn in
U
تو گذاشتن
load
U
گذاشتن
lays
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
teasing
U
سر به سر گذاشتن
place
U
گذاشتن
lay
U
گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
loads
U
گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
placing
U
گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
put
U
گذاشتن
puts
U
گذاشتن
placement
U
گذاشتن
putting
U
گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
letting
U
گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
lets
U
گذاشتن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com